پایانه شروع یک دیوانه

پایانه شروع یک دیوانه

منمُ باری به هر جهت ، میخوام تشخیص بدم چیه مصلحت
پایانه شروع یک دیوانه

پایانه شروع یک دیوانه

منمُ باری به هر جهت ، میخوام تشخیص بدم چیه مصلحت

درباره فیلم و فیلمنامه (نقد و نوشتن ، کارگردانی) قسمت دوم

آخرین مطلبم برای حدود دو سال پیش هست ، اما بلخره تصمیم گرفتم تا کاملش کنم ،آخرین چیزی که درموردش حرف زدم پیرنگ بود.
اما این دو سالی که گذشت باعث شد بخواهم نکته های جدیدی رو که یاد گرفتم ، شنیدم و خوندم رو به مطالب قبلی اضافه کنم ، مثلا در نسخه  ویرایش جدید کتاب داستان در مقدمه با جمله زیبایی برخورد کردم که اون رو می نویسم و سپس نظر خودم رو هم به اون اضافه میکنم .
ما وقتی به سینما میرویم نمی خواهیم از زندگی بگریزیم بلکه در واقع به دنبال آنیم به دنبال استفاده از ذهنمان به شیوه هایی تازه و تجربه گونه ، به دنبال پروراندن احساساتمان به دنبال لذت ، آموختن و غنی تر کردن زندگیمان هستم .
تا اینجا درست ، اما قطعا ما با مخاطبینی هم سر و کار داریم که برای فرار از زندگی و بیرون آمدن از افکاری بدون توقف شان که  گاه ساده ، گذرا و پوچ هستند و برای دوری شدن از مشکلات شخصی و یا دنیایی که در آن زندگی  می کنند به سینما ها می آیند تا برای لحظه ای هم که شده ذهنشان منحرف شود و دست از فکر کردن به دنیای خارج از سالن سینما بردارد .
پس باید این افراد را هم در نظر گرفت
همچنین یکی از دشواری های یک فیلمنامه نویس نسبت به یک رمان نویس این است که رمان نویس میتواند ضعف های خود را با استفاده از تصورت و خیال بافی های خواننده جبران کند و بپوشاند اما یک فیلمنامه نویس میداند که در صحنه جایی برای مخفی شدن نیست و خبری از جبران ضعف ها توسط قوه تخیل مخاطب نیست چرا که کار گردان و عوامل فیلم وظیفه تصور کردن و تبدیل دنیای نامحدود و مختلف به تعداد انسان های روی که زمین روی کاغد را به دنیای کمی محدود شده دارند .
برای مثال فیلم های هری پاتر را به یاد بیاورید ، زمانی که تازه کتاب هری پاتر و سنگ جادو به بازار آمد تمام کسانی که آن را خواندند هری را در ذهنشان به گونه ای بی همتا تصور کردند اما زمانی که فیلم هری پاتر و سنگ جادو در سال 2001 بر روی پرده رفت هری داخل ذهنشان دست خوش تغییراتی شد که غیر قابل بازگشت بود و میتوانست باعث نا امیدی یا بر عکس خوشحالی آن ها شود.
وقتی آدم های با استعداد چیز بدی می نویسند معمولا به این دلیل است که احساس پایبندی به اثبات یک ایده آن ها را کور کرده اما وقتی که افراد با استعداد چیز های خوبی می نویسند عموماً یک دلیل بیشتر ندارد که آن هم نیروی محرکه آن ها تمایل یه لمس کردن تماشاگر است.
بعضی مواقع کودکان از روی شیطنت و بازیگوشی چیز ها را می شکنند یا برای جلب توجه اوقات تلخی میکنند بسیاری از فیلمسازان نیز با دست زدن به اداهای کودکانه در واقع فریاد میزنند : ببین ید چه کار هایی از دستم ساخته است!  مانند کشتن شخصیت دوست داشتنی و مهم فیلم صرفاً برای بازی با احساسات تماشاگر ، در صورتی که هنرمند پخته و آبدیده هرگز جلب توجه نمی کند و هنرمند عاقل هرگز کاری را صرفا برای شکستن قراردادها انجام نمی دهد .

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد